با وجود شباهت و الگوبرداری، بین مالک مالکی (با بازی جواد عزتی) و مکبث تا به این لحظه یک تفاوت آشکار را میشود تشخیص داد؛ مکبث بعد از اقدام به گناه اول، قدم به مسیری میگذارد که گامهای بعدی آن ناگزیر به نظر میرسد و پیشروی در مسیر کسب قدرت گرچه سرشار از لذت و اغواست، بار سنگینی از ترس و عذاب وجدان را نیز بر روی دوش او میگذارد. اما برای مالک، گام اول یعنی مصادره پول نروژیها و بعد قتل حاج عمو، تبدیل میشود به نقطه آغازی برای بیدار شدن هیولای درونی او و لحظهبهلحظه اشتیاقش برای حذف رقبا و بهدست آوردن قدرت بیشتر میشود و در این مسیر فعلا دچار عذاب وجدان نشده و هرچه میگذرد هم اطمینان خاطر بیشتری پیدا میکند. انگار که مالک با همکاری سمیرا (لیدی مکبث) به نقشهای فرضی برای پیشرفت دست پیدا کرده و تا قسمت نهم سریال زخم کاری در مسیر اجرای این نقشه با هر مانع یا دستاندازی که برخورد میکند، مانع را به هر قیمت ممکن از سر راهش برمیدارد.
همین وضعیت تقریبا در شخصیتپردازی و اجرای دو کاراکتر اصلی هم وجود دارد. اتفاقات و گرههای داستان بهجای اینکه شبیه به قطعاتی باشند که بر روی هم قرار میگیرند تا به تعاریف و سیر شخصیتها ارتفاع بیشتری ببخشند، مدام در عرض و کنار هم قرار میگیرند و برای همین به دلیل موقعیتهای تکراری و مشابه، مخاطب میتواند حدس بزند که واکنش مالک یا سمیرا به هر اتفاق یا حرفی چه خواهد بود؛ الان مالک کمی به هم میریزد و سعی میکند با کشیدن دست به روی صورتش خودش را جمعوجور کند و با دروغی تازه بحث را به سمت دیگری ببرد و خودش را مبرا نشان دهد، یا سمیرا شروع کند به آرام و با تهدید ضمنی و کنایه حرف زدن یا با تحکم پرخاش کند و حتی بهصورت فیزیکی هم طرف مقابلش را با داد و کتک بنوازد تا برتری خودش دیکته شود. این رویهای است که تا این لحظه سریال در پیشگرفته و با توجه به تعداد قسمتهای باقیمانده، به نظر میرسد که باید خودمان را آماده کنیم تا رویارویی با عواقب اقدامات قبلی، کمی بیشتر زوج قدرتطلب داستان را غافلگیر کند و از قسمت نهم سریال زخم کاری به بعد، روند ثابت واکنشهای آنها به حوادث، با تغییر همراه شود.
نکته قابلتوجه دیگر درباره سریال زخم کاری، تعادل میان الگوهای ژانری و یک ملودرام عامیانه است. تقریبا در دهه گذشته و بعد از موفقیت و تأثیرگذاری بریکینگ بد، این امر به یک فرمول طلایی برای خلق شخصیتها و داستانهای تازه تبدیل شد، که آدمهای عادی را ببینیم که در قالب الگوهای ژانری میل خود به شرارت را دنبال میکنند و به جانیان واقعی تبدیل میشوند. سریال زخم کاری هم از جهاتی شبیه به یک ملودرام ایرانی معمول در سریالهای تلویزیونی است که روندی غیرمنتظره را در پیشروی کاراکترهای خود به سمت شرارت و جنایت دنبال کرده و انگار که درام جنایی و گنگستری با ملودرامی خانوادگی ترکیب شده. تا به اینجا کلید موفقیت سریال، استفاده از بستر ملودرام و درعینحال به هم زدن پیشفرضهای ذهنی مخاطب با بهکارگیری عناصر ژانری بوده، اما اکنون در موقعیتی هستیم که خارج شدن از این تعادل میتواند کار را سخت و خطرناک کند و بیننده انتظار دارد که هرچه بیشتر درگیر جنبههای جنایی قصه باشد تا درگیری خانوادگی شخصیتها، درحالیکه سریال به بخش دوم برای پیشبرد قصه و کامل کردن سیر دراماتیک شخصیتها نیاز دارد.
باید ببینیم که در قسمتهای باقیمانده و تقریبا آغاز پرده پایانی درام، این وضعیت چطور پیش میرود و سازندگان سریال میتوانند مانند مالک با چالشهای تازه مواجه شوند و هر جا برای اجرای نقشه موردنظر خود با دستانداز مواجه شدند، عامل مزاحم را از سر راه بردارند؟ مالک که فعلا دارد میتازد.