معمای قتل تایتان‌ها
متفرقه

معمای قتل تایتان‌ها پوچ بودن داستان‌های ابرقهرمانی را برجسته می‌کند

معمای قتل تایتان‌ها پوچ بودن داستان‌های ابرقهرمانی را برجسته می‌کند، با استفاده از همه حدس‌ها و نکاتی که قبلاً به دست آورده بودند، نایت‌وینگ به استنباط رسید که احتمالاً والی توسط لیندا پارک-وست کشته شده بود.

رمز و راز قتل والی وست آینده نشان می‌دهد که زندگی یک ابرقهرمان ممکن است بسیار سرگرم‌کننده باشد.
از آنجایی که مردم عاشق کمیک‌های مربوط به ابرقهرمان‌ها هستند، اما باید اعتقادات خود را کمی به یک سو متعلق به خودش کنند تا بتوانند حتی یک داستان درباره یک شخصیت که هر روز چیزی غیرممکن انجام می‌دهد، دنبال کنند. هیچ نمونه‌ای از این موضوع واضح‌تر از آنچه در شماره ۵ تایتانز (نوشته تام تیلور، نیکولا اسکات، آنتوانت کوک، وس آبوت) رخ داد. این شماره رمز و راز پیرامون کسی که نسخه‌ای آینده‌ای از والی وست را کشته بود را حل کرد. با استفاده از همه حدس‌ها و نکاتی که قبلاً به دست آورده بودند، نایت‌وینگ به استنباط رسید که احتمالاً والی توسط لیندا پارک-وست کشته شده بود، که توسط یک انگل فضایی کنترل می‌شد.

گمان نایت‌وینگ درست بود و نه‌تنها او لیندا را از این انگل نجات داد، بلکه از آینده‌ای که والی در آن کشته می‌شد نیز جلوگیری کردند. در پس این اتفاق، لیندا اشاره کرد که احتمالاً نایت‌وینگ تنها فردی بود روی زمین که به خاطر روش زندگی‌اش می‌توانست پاسخ بسیار عجیب و در واقع خنده‌دار به این راز را پیدا کند. با توجه به اینکه دوستانش نسبت به نتایج این رمز و راز چقدر بی‌تفاوت بودند، می‌توان حدس زد که زندگی آن‌ها ممکن است بسیار پوچ و در یک نقطه‌ای، آن‌ها فقط با جریان زندگی می‌روند.

تایتان‌ها

پاسخ خنده‌دار به یک مسئله پیچیده

در اصل راز معما به طور قابل توجهی نگران‌کننده بود: یک نسخه آینده‌ای از والی وست، تنها چند روز پیش از زمان فعلی، از طریق گلوله‌ای کشته شده بود. او به گذشته سفر کرده بود تا تایتان‌ها را درباره مرگش هشدار دهد و فرصتی برای جلوگیری از آن را به آن‌ها بدهد. تایتانز به سرعت فهمیدند که جسدی که پیدا کرده‌اند از آینده بوده و سعی کردند تا دوست خود را نجات دهند. با توجه به سرعت بسیار بالای والی و اینکه گلوله‌ای دلیل کشته شدن او بود، نایت‌وینگ استنباط کرد که والی باید توسط کسی کشته شده باشد که او به اندازه کافی به او اعتماد داشته باشد تا پشتش را به او بگرداند.

این به طور فوری به معنای جدایی والی از بقیه جهان برای امنیتش بود، اما هنوز هم بیش از حد متغیر برای کار باقی بود. تا زمانی که یک تئوری معتبر نداشتند، فلش در واقع بی‌استفاده بود. ماجراهای بعدی معمای قتل تایتان‌ها، آن تئوری ضروری را فراهم کردند. دوستشان، تمپست، با کلیسای جاودانگی متحد شده بود، یک نسخه جدید از کلیسای خون، که به عنوان یکی از قدیمی‌ترین دشمنانشان شناخته می‌شد و این موضوع باعث ایجاد انتقادات جدی توسط تایتانز شد. بررسی کلیسای جاودانگی نشان داد که آن‌ها یک شهاب سنگ داشتند که یک زندگی فرازمینی را در خود جای داده بود. این همراه با رفتار عجیب تمپست و قتل آتی والی، باعث شد که نایت‌وینگ به طور مخفیانه به پاسخ برسد: یکی از افراد نزدیک به والی توسط یک انگل فضایی تسخیر شده بود و قصد داشت او را بکشد.

نایت‌وینگ

هیچ کس جز نایت‌وینگ نمی‌توانست این راز را حل کند

چیز شگفت‌انگیز این بود که این حرف درست بود. هرچند تمپست مظنون اصلی بود، اما بعدها مشخص شد که لیندا توسط انگل فضایی تسخیر شده بود و برای قتل شوهر خود ارسال شده بود. پس از جدا کردن آن‌ها در انبار تایتانز برای سلاح‌های توقیف شده، نایت‌وینگ صرفاً منتظر ماند تا لیندا خودش را به عنوان یک عامل انگل فاش کند. وقتی او این کار را انجام داد و از طریق تلاش برای منفجر کردن یک بمب غیرفعال، انگل از بدن او خارج شد تا حمله کند، اما در نهایت توسط نایت‌وینگ و فلش نابود شد. بنابراین، والی وست نجات یافت و یک آینده وحشتناک جلوگیری شد.

نایت‌وینگ بعدها تئوری خود را به لیندا توضیح داد، که تنها نظر او این بود که انگل‌های فضایی کنترل‌کننده ذهن برای هر کسی به جز نایت‌وینگ یک قفزه از اعتقادات بود، که او هم با این حرف موافقت کرد. در این لحظه توضیح و تفکر، واضح می‌شود که چقدر چیزها برای یک ابرقهرمان می‌تواند سرگرم‌کننده باشد. یک دوست از آینده کشته می‌شود و برمی‌گردد تا آن‌ها را هشدار دهد، تنها برای اینکه متهم یک انگل فضایی کنترل‌کننده ذهن همسر آن دوست باشد. هر چقدر که این امر باورنکردنی به نظر می‌رسد، همچنین بسیار سرگرم‌کننده است، و اگر اینکه این اتفاق برای کسی دیگری که این زندگی را نمی‌رهاند، ممکن نبود، آن‌ها نمی‌توانستند این راز را حل کنند و والی را نجات دهند.

قهرمان‌ها تصمیم گرفته‌اند عجیب‌وغریبی زندگی خود را قبول کنند

وقتی بیست بوی در مورد تلاش انگل برای قتل، اتفاقات را به یاد می‌آورد، تنها چیزی که گفت “همه‌مون اینجا بودیم”. این مفهوم را تأکید می‌کند که چقدر ابرقهرمانی می‌تواند احمقانه باشد، زیرا او مبالغه نمی‌کند؛ در یک زمانی یا دیگر، هر کدام از آن‌ها با یک شکلی از کنترل ذهن مواجه شده‌اند که دوست را به دشمن تبدیل کرده است. اینکه آن‌ها به راحتی آن را قبول کنند، حتی به صورت شوخی در موردش صحبت کنند، نشان می‌دهد که آن را به عنوان یک قسمت از زندگی خود قبول کرده‌اند. اینکه یک پرش عظیم در استدلال ممکن است درست باشد و همه به راحتی آن را قبول می‌کنند، نشان می‌دهد که نیاز به تعلیق اعتقاد در این داستان‌ها وجود دارد. تا حدودی، خوانندگان ممکن است باور کنند که یک مرد از بالای ساختمان پریده و با استفاده از تکنولوژی به سوی ساختمان بعدی سوینگ کند، اما برای آن شخصیت‌هایی که می‌توانند پرواز کنند یا ذهن را بخوانند؟

آن‌ها به اعتقاد فانتازی بیشتری نیاز دارند. این مسئله نشان می‌دهد که نویسندگان بر این اعتقاد به امکانات عجیب و غریب بر این استوارند و حتی چگونگی آرامش بخشیدن به واقعیت زندگی شخصیت‌ها را نشان می‌دهد. این اظهار نظر برای کمتر کردن ارزش داستان نیست. اگر چیزی، مهارت‌هایی که این شخصیت‌ها به عنوان کارآگاهان توسعه داده‌اند و همچنین رشد کرده‌اند، را برجسته می‌کند. به جای واکنش به شرایط، آن‌ها پیشگیرانه عمل کرده‌اند و از تجربیات خود برای هدایت حرکات بعدیشان استفاده کرده‌اند. اگر تایتان‌ها در گذشته با انواع زیادی از تهدیدهای کنترل ذهن روبرو نشده بودند، احتمالاً فلش در حال حاضر مرده بود. با توجه به اینکه این اتفاق از بین برده شده است، خوشحالی از قبول واقعیت غیرقابل توجیه خیلی بزرگ نیست.

منبع: cbr

Rate this post
نظرات

نظرتان را با ما به اشتراک بگذارید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *