مردان ایکس یک تمثیل ناقص حقوق مدنی هستند، مردان ایکس یک سابقه طولانی و شکوهمند در کمیکهای مارول دارند. کتابهای آنها شامل پرفروشترین مسائل تاریخ بودهاند.
مردان ایکس به عنوان برجستهترین نماد حقوق مدنی در کمیکهای مارول شناخته میشوند، حتی اگر در برخی جوانب عمیقاً ناکام و مشکلساز باشند. مردان ایکس یک سابقه طولانی و شکوهمند در کمیکهای مارول دارند. کتابهای آنها شامل پرفروشترین مسائل تاریخ بودهاند. قبل از اینکه دنیای سینمایی مارول (MCU) خودش را در ضمیر عمومی جا بندازد، اکسمنها از محبوبترین شخصیتهای مارول بودند.
اکسمنها باعث ادامه دادن فعالیتهای مارول در دورانهای تاریکی شدند و میتوان ادعا کرد که اکسمنها مهمترین مفهوم مارول بودند. این کار فقط به دلیل این نبود که آنها یک فروش بیرقیب داشتند، بلکه به دلیل نقش آنها به عنوان نماد حقوق مدنی که آنها را از هر گروه دیگر از ابرقهرمانان مهمتر اجلو میکرد. اونجرز (Avengers) محبوب بودند، اما نسبت به مردان ایکس، ماجراها و سفرهایشان کمتر به فرهنگ فعلی اهمیت میدادند.
اکسمنها نمایانگر چیزی بسیار مهم هستند. نسلهایی که تحت تأثیر تبعیض نژادی و پیشداوری قرار گرفتهاند، میتوانند به اکسمنها نگاه کنند و بخشی از خودشان را در آنها ببینند. با این حال، هرچند که خوب است که اکسمنها اینقدرا با موضوعات مهم ارتباط دارند، اما نگاه به تاریخ آنها نشان میدهد که در واقع یک نماد ناتمام از حقوق مدنی بودهاند، به خصوص زمانی که این موضوعات را از زاویه مدرن بررسی میکنیم. بخشی از این موضوع ناشی از زمانی است که اکسمنها ساخته شدند و نگرش مردم نسبت به حقوق مدنی در آن زمان.
مردان ایکس رویایی نجیب اما ساده لوحانه
مردان ایکس رویای شایسته ولی ناشی از سادگی و خودشکنآفرین بودند.
کمیکهای دوران نقرهای اکسمن به گونهای به فضای آن زمان واکنش نشان دادند. دهه 60، دورانی از انقلابات اجتماعی بود. دهه 50 دورهای از فراوانی بود، اما تنها برای یک نوع از آمریکاییان. به طور مقابل، دهه 60 توسط مبارزات سیاهان برای حقوقشان تعریف شده بود. استن لی و جک کیربی، مانند بسیاری از سایر خالقان در مارول، از نسل یهودی بودند، بنابراین تبعیضی که در مرکز جامعه آمریکا وجود داشت را درک میکردند. اما لی همچنین تاجری حیلهگر بود و نوشتن یک کمیک که به جنبش حقوق مدنی آن زمان واکنش نشان میدهد، تصمیمی هوشمندانه بود. متأسفانه، تصویر یک مبارزه برای حقوق مدنی در آن کمیکهای اولیه اکسمن کمی نقصان داشت.
جزئیات بیشتر
درآمدی از “رؤیای” دکتر چارلز ایگزیو؛ او آرزو داشت که موتانها در همزیستی با انسانها زندگی کنند، مانند جهانی که در سخنرانی تاریخی مارتین لوتر کینگ جونیور “من رؤیایی دارم” از سال 1963 معرفی شده بود. با این حال، ایگزیو برنامهای برای دستیابی به رویایش از طریق مبارزه با ساختار قدرت نژادپرستانهای که موتانها را سرکوب میکرد، نداشت. به جای این، ایگزیو و اکسمنهایش قصد داشتند افرادی را دفاع کنند که از آنها متنفر بودند. آنها برای حفظ امنیت انسانها مبارزه میکردند، اغلب از موتانهای دیگر مانند گروه افراطی مگنتو، برادران موتان. در یک نقطه، باید انسانیت ترک کند که از موتانها متنفر باشد و فقط به آنها حقوق بدهد. به عبارت ساده، اکسمنها قرار بود به هر شکلی به انسانها خدمت کنند، به جز زمانی که زندگی و آینده خودشان در معرض خطر بود. به عنوان مثال، زمانی که بولیوار ترسک برای اولین بار سنتینلها را در کمیک اکسمن #14 ایجاد کرد. با وجود اقدامات ترسک و خطراتی که سنتینلها به وجود میآوردند، اکسمنها هنوز هم به نیابت از انسانیت مبارزه میکردند. به جز در مواردی که یک نسل کشتار تضمینی بود، اکسمنها باید هر کاری را بکنند تا افرادی که از آنها متنفر بودند، نجات دهند.
رویکرد ایگزیو باعث شد که اکسمنها در موقعیتی قرار گیرند که به تبعیضپذیران وابسته شوند. این بدان معنا نیست که ایگزیو کاملاً اشتباه بود یا اینکه متفکرانی مانند مگنتو باورهای صحیحی داشتهاند. هیچ دلیلی برای قتل عام انسانها و آبروریزی بر بقایای آنها وجود نداشت. با این حال، انتظار از اکثریت ستمگر برای اصلاح تعصب خودشان و قوانینی که قدرت آنها را حفظ میکرد، ممکن است به هرگز کار نکند یا بسیار زمانبر باشد. برای یک مثال تاریخی واقعی، ایالات متحده آمریکا بردهداری را در سال 1865 به پایان رساند، اما قوانین جیم کرو تنها چند نسل بعد از آن به اجرا درآمدند. تنها دلیلی که جنبش واقعی حقوق مدنی تأثیر گذاری داشت، به خاطر اعتراضات واقعی بود. حتی در آن زمان، آمریکا هنوز هم با نژادپرستی سیستمی و تبعیض مواجه بود و هنوز هم هست. اکسمنهای اولیه به طور اشتباه منتظر سازندگان تبعیضآمیز خود، که به طور مداوم فناوریهایی برای کشتن آنها ایجاد میکردند، بودند تا ذهنیتهای خود را تغییر دهند و با احترام به آنها رفتار کنند.
منبع: cbr